دینادینا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

دینای ما دنیای ما

7 ماهگی

دختر قشنگم زمان عین برق و باد داره می گذره هفت ماهگیت هم تموم شد عسلم از هنر مندی هات بگم : دستاتو رو مبل می ذاریم و خودت می ایستی  دستاتو تو دهننت می ذاری و آواز می خونی (البته به زبون خودت ) به هر دو طرف غلت می زنی و دمر می شی و سرت رو بالا نگه می داری وقتی تو بغلی هی می شینی هی پا میشی موقع نماز خوندن من هم با صدای بلند می خندی قد: 69cm وزن:8،100   ...
20 خرداد 1391

شعر های من

دینا جونم این شعر ها رو من برات خیلی می خونم که خیلی هم دوستشون داری برات می نویسم یادگاری داشته باشی عزیزم: ای زنبور طلایی    نیش می زنی بلایی   زمستونو خوابیدی   خواب بهار رو دیدی   پاشو پاشو بهاره گل اومده دوباره   عروسک قشنگ من قرمز پوشیده تو رختخواب مخمل آبی خوابیده یه روز مامان رفته بازار اونو خریده قشنگ تر از عروسکم هیچ کس ندیده عروسک من چشماتو وا کن وقتی که شب شد انوقت لالا کن حالا بریم حیاط با من توپ بازی آب بازی کن توپ سفیدم قشنگی و نازی حالا بیا با هم بریم به بازی بازی چه خوبه با بچه های خوب بازی می کنم با یه دونه توپ چون پرت می کنم توپ سفی...
20 خرداد 1391

پایان 8 ماهگی

دینا جونم چقدر زمان زود می گذره گلم ببین چقدر کوچولو بودی، یاد اون شبهایی که با بابا علیرضا تا صبح بیدار نگه مون می داشتی بخیر   حالا دیگه واسه خودت خانومی شدی، واقعا هیچ حسی توی دنیا قابل مقایسه با حس مادری نیست عزیزکم 8 ماهت هم تموم شد و روز به روز زندگی من و بابا علیرضا رو با وجودت شیرین تر می کنی دختر نازم این روزا بیشتر دوست داری بشینی و بازی کنی وقتی توی کری یرت هستی یاد گرفتی خودت رو تاب میدی و اگه بخوای می شینی! وقتی روی شکمت خوابیدی می چرخی آواز خوندنت ادامه داره وقتی چیزی رو می خوای ذوق می کنی و با دو دستت به شکمت می زنی وقتی خیلی خوابت میاد با کوچکترین حرکت یا بازی، بلند بلند می خندی مفهوم نا...
20 خرداد 1391
1